امشب

ساخت وبلاگ

امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :

پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی

افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .

دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم

کاش می شد سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد

نفرین به بودن وقتی با درد همراه است .

من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی کسی و تنها ماندن و زیستن

و تنها از خاطرات گذشته تعذیه کردن می ترسم .

امشب در عرض دقیقه معنایی تنهاشدن و جدای رو فهمیدم .

 امشب هم اومدم فقط می خواستم  بهش بگم:

می خواهم بدانی...

با تمام وجود با تو هستم چه باشی چه نباشی!

چقدر سخته بخاطر کسی اشک بریزی که فکر میکنی ازش متنفری و هیچ خبر نداره که تو با تمام وجود دوسش داری !!! ولی نمی تونی بگی و

بدتر اینکه اونم تورو دوست داشته باشه ولی چون فکر میکنه تو ازش متنفری نتونه بهت بگه .

و بجای اینکه دوباره با هم با عشق نفس بکشن تاوان خواستن ولی نتوانستن رو پس بدهند !

021...
ما را در سایت 021 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chojat0211 بازدید : 212 تاريخ : يکشنبه 19 اسفند 1397 ساعت: 19:20