نفس میزنم
می خوانم تو را
می بویم تورا
میشنوم تو را
لمس میکنم تو را
را هایی که همش به سمت تو روانه می شوند
تو واژه ی عجیبی است
تعجبی که هنوز تمنای بودنت را استدعا می کند
چه نقاش زیبایی است این فراش
احساسش را خالی می کند به نمایش می گذارد
احساس من امید دستان توست
دستانی که در حسرت آن سال ها بودموخواهم ماند
سبزی طبیعت امید می بخشد
امید محبت را جان می بخشد
تو
تو به سان شمشیر برنده ایی هستی که برنده ایی
نشستم کنار دیوار
می نویسم از تو از احساسم از تو
گنجشکی در حال آواز خواندن است
حسادت می کنم به این پرنده
چون آزاد است
می تواند پرواز کند
به هرکجا که بخواهد حتی به سمت تو
امید را صدا میزنم
ایستاده ام منتظر پریشان
می دانم که هوا ابری نیست
به بهانه ی بارش دلم به آسمان نگاه می کنم
خبری نیست
باد می آید می وزدولی خبری از تو نیست
ببار ای آسمان دلتنگتم
ببار
021...برچسب : امید, نویسنده : chojat0211 بازدید : 165