افکار درهم

ساخت وبلاگ

چند روزیه ذهنم درگیره. آخه چرا؟!

چطور میشه انسان باشیم. 

آدم برای رفع نیازهایش چه کارهایی که نمیکند.

برای رفع تنهایی چه حرف های که نمیزند، چه کارهایی که نمیکند ولی با تغییر شرایط کلا همه چیز تغییر میکند.

چقدر ما انسان ها خودخو‌اهیم و بی چشمورو.

آخرین باری که به خودم فکر کردم را نمیتونم حتی صدم ثانیه هم براش عدد بیارم. همش درفکرهستم. 

خیلی از رفتارها عادی شده.

چرا اسم وبلاگ من برای چندمین بار تغییر کرد. از سال۹۱توی وبلاگ هستم. ولی مغز دل کاملترینه برای من. مقابله عقل و دل. جایی که تکرار و عدم تکرار در مخیله ی من در حال جنگ هستند.

هنوز حقیقت زندگی رازآلوده. در علم که یکی از فقر خودکشی می‌کنه یکی از پولداری همش دنبال عشقوحاله.

عجبم از آدم های که برای رفع تنهایی خودشون بااحساسات بقیه بازی می‌کنند. در عجبم از آدم های فرصت طلب که دنبال سواستفاده از بقیه هستند.

چند شب پیش قلبم بدجور درد میکرد گرفته بود مثل سنگینی که روی تنت بیوفته، نتونستم بخوابم،خودخوری عجیبی وجودم را گرفته بود. 

آفتابی که از مشرق طلوع می‌کنه و در مغرب غروب می‌کنه چه تفاوتی داره که این همه ما باهم متفاوتیم.

دسوای از اینا در افکار مهمی که کنی پیچیده شده قرار دارم. در چند راهی قرار گرفتم. تصمیماتم کمی سخت شده.

من منتظر هیچ کسی نیستم و کسی هم به انتظار من نیست. اونایی که ادعا میکردند خودشونو خوب نشون دادند. الان من راضی هستن. تنهایی تنهام خیلی عالیه. از هیچ کسی انتظاری هم ندارم.

تنها کسی که می‌تونه و میخاد کمکم کنه یک نفره فقط خالق منه.

امروز خیلی خسته ام خیلی رانندگی کردم. الان ذهنم خسته و در گذشته و آینده در حال گذر هستم.

راستی با احساسات هیچ کسی بازی نکنید بدتراز قتل چندنفره.

تنهایی کسی که دوست خوب منه و همیشه از اون راضی هستم خانم فتاحی. امیدوارم که خوش و خرم باشه.

 

021...
ما را در سایت 021 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chojat0211 بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 7 ارديبهشت 1399 ساعت: 0:26